در یک عصر زیبا و گرم تابستانی در شهر آرام مارلو، زنی جوان از کلیسا به خانه می رود. از کنار مردی می گذرد که به موتور ماشینش نگاه می کند. دورش می چرخد، به او لبخند می زند... و اسید به صورتش می ریزد.
سپس پدرش، دانشمند جورج اشتون، ناپدید می شود. و خواهرش، پنی، متوجه می شود که شوهر آینده اش، مالکوم، یک مامور دولتی است. چرا اشتون ناپدید شده است و چرا به مالکوم گفته می شود که او را شکار کند؟ جورج اشتون کیست؟
و دشمن کیست؟
برای استفاده از مطالب فروشگاه، داشتن «هدف غیرتجاری» و ذکر «منبع» کافیست. تمام حقوق اين وبسايت نیز برای شرکت شناسنامه است.
نظرات